⭕️ جزئیات جدید از ترور جنایتکارانه سردار سلیمانی بهدست تروریستهای آمریکایی
یک پایگاه خبری آمریکایی در مطلبی درباره ترور فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران توسط دولت تروریست آمریکا، نوشت که در این عملیات مأموران رژیم صهیونیستی و منطقه کردستان عراق نیز همکاری کردند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، پایگاه خبری «یاهو نیوز» شامگاه شنبه در مطلبی به ارائه جزئیات بیشتری درباره عملیات ترور جنایتکارانه سردار سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دست نظامیان تروریست آمریکایی پرداخت.
در این گزارش تفصیلی، به ابعاد همکاریهای تروریستهای آمریکایی با رژیم صهیونیستی و مأموران امنیتی کردستان عراق اشاره شده و تصریح شده که این عملیات، بر وضعیت راهبردی دولت کنونی آمریکا به ریاست «جو بایدن» در منطقه طی سالهای آینده اثرگذار خواهد بود.
در ابتدای این مطلب که توسط «جک مورفی» و «زک دورفمن» نوشته شده، آمده است: «سه تیم از مأموران دلتا فورس در ژانویه گذشته از مکانهای پنهان در فرودگاه بین المللی بغداد با دوربینهای خود اطراف را زیر نظر داشته و منتظر هدف خود بودند: قاسم سلیمانی، قدرتمندترین فرمانده نظامی ایران. آنها با لباسهای مبدل کارگران تعمیرات، در ساختمانهای قدیمی یا وسایل نقلیه کنار جاده مخفی شده بودند».
این پایگاه خبری ادامه میدهد: «یک شب خنک و ابری بود و ضلع جنوب شرقی فرودگاه با اطلاعیهای دیرهنگام [توسط آمریکاییها] برای یک تمرین آموزشی نظامی بسته شده بود - یا البته به دولت عراق اینطور گفته شده بود. سه تیم تکتیرانداز خود را در فاصله ۵۰۰ تا ۸۰۰ متر دورتر از “منطقه ترور” مستقر کرده بودند، که همان جاده ورودی به فرودگاه بود، و به نحوی قرار گرفته بودند تا هدف خود را هنگام خروج از فرودگاه در یک مثلث احاطه کنند. دوربین یکی از تکتیراندازها به طور مستقیم به سفارتخانه آمریکا در بغداد متصل شده بود، جایی که فرمانده نیروی زمینی دلتا فورس با کارمندان پشتیبانی مستقر بود».
همکاری یک گروه امنیتی منطقه کردستان عراق با تروریستهای آمریکایی
?با تأسف فراوان خبر درگذشت سردار پر افتخار، سردار سیدمحمد حجازی رضواناللهعلیه را دریافت کردم.
?عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ، و نیرویی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصهئی از شخصیت این مجاهد فی سبیل الله است.
?او در مسئولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها، سربلند و موفق بوده است.
?فقدان او حقاً مایه تأسف و اندوه است، لازم میدانم به همسر گرامی و فرزندان و دیگر افراد خاندان و به دوستان و همکاران ایشان صمیمانه تسلیت عرض کنم و صبر و تسلّا برای آنان از خداوند متعال مسألت نمایم.
?رحمت و مغفرت و رضوان الهی بر این برادر فقید باد. سیّدعلی خامنهای ۳۰ فروردین ۱۴۰۰
آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمےخندید. هرچی به بابا و ننهﺍم مےگفتم مےخواهم به جبهه بروم، بهم محل نمےگذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم، همه به ریش نداشتهﺍﻡ خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد:« به بچه که رو بدهی سوارت مےشود. آخه تو نیم وجبی میخواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر دید که من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد:« آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا میخورد کتکش بزن! و بعد آنقدر ازش کار بکش تا جانش دربیاید.» قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان مےداد برای کتک زدن. یک بار الاغمان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد! نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آنقدر کتکم زد که مثل نرﻡتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم! بخاطر اینکه ده ما مدرسه ی راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود، به شهر آورد و اتاقی در خانه ی فامیل اجاره کرد و برگشت. مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آنقدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم:« من مےروم حلیم بخرم و زود برمےگردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آنرا زمین گذاشتم و یاعلی مدد! رفتم که رفتم… درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالیکه این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت:« چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد:« نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که یک لنگه ی کفشم دم در خانه جا ماند!
? این همیشه آرزوی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم بهخیر گرداند. خوش ندارم که این شادمانی را با لباس سیاه و غمگین ببینم. غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) باید باشد و اگر دلمان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ شده است.