فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) کوهدشت
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30








جستجو






Random photo

چرا امام حسین(ع) درکربلاازخداوند طلب باران نکرد؟؟



  خدا می بیند   ...

#یک_داستان_یک_پند

✍فردی پیش بهلول آمد و گفت: راهی بگو که گناه کمتر کنم. بهلول گفت: بدان وقتی گناه می‌کنی، یا نمی‌بینی که خدا تو را می‌بیند، پس کافری. یا می‌بینی که تو را می‌بیند و گناه می‌کنی، پس او را نشناخته‌ای و او را نزد خود حقیر و کوچک می‌شماری.

?پس بدان شهادت به الله‌اکبر، زمانی واقعی است که گناه نمی‌کنی. چون کسی که خدا را بزرگ ببیند نزد بزرگ مؤدب می‌نشیند و دست از پا خطا نمی‌کند.

 

موضوعات: حکایت, تلنگر  لینک ثابت



[شنبه 1400-01-21] [ 02:06:00 ب.ظ ]





  تقوا   ...


می گویند
تقوا از تخصص لازم تر است ،
آنرا میپذیرم
اما می گویم :
آن کس که تخصص ندارد
و کاری را می پذیرد ،
بی تقواست.

#شهیددکترمصطفی‌چمران?

موضوعات: شهدا  لینک ثابت



[چهارشنبه 1399-12-20] [ 12:13:00 ب.ظ ]





  خاطره   ...

مےروم حلیم بخرم!

 

آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمےخندید.
هرچی به بابا و ننهﺍم مےگفتم مےخواهم به جبهه بروم، بهم محل نمےگذاشتند.
حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم، همه به ریش نداشتهﺍﻡ خندیدند.
مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد:« به بچه که رو بدهی سوارت مےشود. آخه تو نیم وجبی میخواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.»
دست آخر دید که من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد:« آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا میخورد کتکش بزن! و بعد آنقدر ازش کار بکش تا جانش دربیاید.»
قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان مےداد برای کتک زدن.
یک بار الاغمان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد!
نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا.
آنقدر کتکم زد که مثل نرﻡتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم!
بخاطر اینکه ده ما مدرسه ی راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود، به شهر آورد و اتاقی در خانه ی فامیل اجاره کرد و برگشت.
مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم.
رفتم ستاد اعزام و آنقدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت.
روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم:« من مےروم حلیم بخرم و زود برمےگردم.»
قابلمه را برداشتم و دم در خانه آنرا زمین گذاشتم و یاعلی مدد! رفتم که رفتم…
درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالیکه این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم.
سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه.
در زدم.
برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت:« چه زود حلیم خریدی و برگشتی!»
خنده ام گرفت.
داداشم سر برگرداند و فریاد زد:« نورعلی! بیا که احمد آمده»
با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که یک لنگه ی کفشم دم در خانه جا ماند!


#برشیﺍﺯ_خاطرات_طنز_دفاع_مقدس

موضوعات: شهدا, دفاع مقدس  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-12-18] [ 01:28:00 ب.ظ ]





  دلنوشته   ...

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!

جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!

الهی:

نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!

شهید شوشتری



موضوعات: متن ادبی و دل نوشته  لینک ثابت



 [ 01:22:00 ب.ظ ]





  خطبه فدک   ...


? فرازهایی از #خطبه_فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها (3)

◾️هنگامی که خداوند برای پیامبرش صلی الله علیه و آله سرای آخرت و جایگاه ابدی پیامبران و برگزیدگان گذشته‌اش را اختیار کرد، (ناگاه) خارهای پنهان دورویی و نفاق در بین شما آشکار گشت و جامه دین (در نظرها) کهنه شد و آن خشم فرو خورده (لب فرو بسته) گمراهان به سخن آمد .

?آن گمنام (بی‌خاصیت) فرومایگان (اظهار وجود کرد و) آشکار شد و نازپرورده اهل باطل زمزمه سر داد و به صدا درآمد و آنگاه در میدان‌های (زندگی و افکار و دل‌های) شما به جولان پرداخت و شیطان هم که از مخفیگاه خود سر بر آورد و شما را صدا زد، دید شما دعوتش را اجابت می کنید و فریبش را می‌پذیرید و برای فریب خوردن چشم به او دوخته اید!

◾️ سپس از شما خواست تا به پاخیزید! و دید که شما برای این کار سبک بال و چالاکید! شما را به هیجان آورد و آتش خشم شما را برافروخت، پس شما را خشمگین و غضبناک یافت و در نتیجه این شتابزدگی (و فریب و غضب شیطانی)، شتر (خلافت) را نشان کردید که از آن شما نبود و نیست و بر آبشخوری وارد شدید که سهم شما نبود و نیست…

▪️◾️◼️◾️▪️

 

موضوعات: فاطمیه  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-10-29] [ 12:29:00 ب.ظ ]





  شهید مدافع حرم قدرت الله عبدیان   ...


“شهید مدافع حرم قدرتﺍلله عبدیان”
متخصص ضد زره
تولد: ۱۳۵۷_کوهدشت استان لرستان
شهادت: سوریه_خان طومان_۱۳۹۵
✿✿✿

«_اولین باری که خواب آقا قدرت را بعد از شهادتش دیدم، می دانستم که شهید شده، اما ازاو چیزی نپرسیدم که چه شد والان چه کاری می کنی..
اما خود آقا قدرت در خواب به من گفت: میدونی وقتی شهدای مدافع حرم شهید میشن، فقط “حضرت زینب(س)” نیست که به استقبال میان ؟!
پرسیدم : پس دیگه چه کسانی میان؟
گفت: “حضرت ام البنین(س)” هم تشریف میارن.
پرسیدم : چرا؟
گفت: خانم ام البنین(س) میان از شهدای مدافع حرم تشکر می کنن و میگن شما سربازهای عباس من هستید…»[همسرشهید]

 

موضوعات: شهدا, شهید قدرت الله عبدیان  لینک ثابت



 [ 12:18:00 ب.ظ ]





  پیام تسلیت مدیرمدرسه علمیه خواهران کوهدشت درپی ترور دانشمندی که واکسن ایرانی کروناراتامرحله تست انسانی پیش برد.   ...


⭕️پیام تسلیت مدیرمدرسه علمیه خواهران کوهدشت درپی ترور دانشمندی که واکسن ایرانی کروناراتامرحله تست انسانی پیش برد.

بِسم‌ِ ربِّ الشُّهدَا وَالصِّدِّیقِین

«‏ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ…»
(البته ما از بدکاران انتقام خواهیم گرفت.)

شهادت مظلومانه دانشمندهسته ای “دکتر محسن فخری زاده ” رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع اندوه دیگری بردل ایران اسلامی نهاد.

تروربزدلانه شهیدفخری زاده که واکسن کرونا را تا مرحله تست انسانی پیش برده بود، جنایتی دیگراز استکبار جهانی علیه بشریت است.

? شهادت آن عزیز را‌ به محضرامام خامنه ای (دامت برکاته) ،جامعه علمی کشورو خانواده معزز ایشان تبریک و تسلیت عرض می‌‌گویم و برای آن شهید عزیز علو درجات را ازخداوند علیم مسالت می نمایم.
▪️ویادشهیدان هسته ای علیمحمدی،شهریاری،احمدی روشن ورضایی نژاد راگرامی میداریم.

موضوعات: شهدا, بیانیه ها  لینک ثابت



[یکشنبه 1399-09-09] [ 09:19:00 ق.ظ ]





  شهید گمنام   ...
شهید گمنام

خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود?.

لباس فرم سپاه به تنش بود.?

چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد،?

خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده.?‼️

خاک و گل ها را پاک کردم.?

دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم…
روی عقیق نوشته بود:

?« به یاد شهدای گمنام»?

#شهید_گمنام?

موضوعات: شهدا  لینک ثابت



[شنبه 1398-12-03] [ 11:45:00 ب.ظ ]





  #فرمانده‌ای_که_خبر_شهادتش_را_امام_زمان_عج_داد   ...

 


#فرمانده‌ای_که_خبر_شهادتش_را_امام_زمان_عج_داد

? مادر شهید نقل می‌کند: روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم؛ عطر بسیار خوشی به مشامم رسید? و احساس کردم نور خاصی در اتاق است✨ محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد⁉️» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمی‌گفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی می‌گویم که تا زمانی که من زنده‌ام به کسی نگویید.»☝️
من قول دادم و محمدابراهیم گفت: همین الان حضرت ولی عصر (عج) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.☺️?
اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند.??

ســـــردار والامقام
#شهید
محمد ابراهیم موسی‌ پسندی?

موضوعات: مهدویت, شهدا  لینک ثابت



[چهارشنبه 1398-03-15] [ 02:52:00 ب.ظ ]





  لیاقت شهادت   ...

?
#ڪــلام‌شهـــید

?شهــید حاج حسین خرازی:

گاه یڪ #نگاه_حــرام شــهادت را
بـرای ڪسی ڪه لیاقت دارد سالها
عقب می اندازد چـه برسد به کسی
ڪه هنوز لایق شهید شدن را نشان
نداده است.

موضوعات: خانواده  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-12-14] [ 01:34:00 ب.ظ ]





1 2

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم