فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) کوهدشت
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو






Random photo

خون مسلمانی که معجزه کرد



  # این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر   ...

ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر

چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر

این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر

ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است
این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر

ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر

انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر

من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر

علی اکبر لطیفیان

موضوعات: شعر  لینک ثابت



[پنجشنبه 1396-08-11] [ 04:26:00 ب.ظ ]





  صدای نالۀ "یحیی" و "هود" می آید   ...

به آب می زنم امشب دوباره چشمم را
که شعله شعله ببارم ستاره چشمم را

 

هنوز بانگ عطش گفتنت خوش آهنگ است
برای تشنگی ات ، آب هم دلش تنگ است

 

دوباره شعر من و دیدۀ تماشا تر
به روی نیزه سرت از همیشه تنها تر

 

دوباره شعر من و شرح راز خونینت
اقامۀ غزلی از نماز خونینت

 

طلوع کن ؛ که مصلای آفتاب توئی
تو را به آب چکار، آبروی آب توئی

 

گلوی تشنه ؛دم تیغ و خنجرت چه گذشت
اجازه هست بگویم که با سرت چه گذشت؟

 

سرت هوای نیستان و نی سواری داشت
از آن نخست سرت؛شور سر بداری داشت

 

سرت کجا و نیستان کجا ؟ دریغ دریغ
تنت کجا سم اسبان دریغ دریغ

 

به خون نشست تمام زمین و زمان با تو
گریستند تمام پیمبران با تو

 

صدای نالۀ “یحیی” و “هود” می آید
“خلیل” از آتش و اسپند و عود می آید

 

هزار نخل عصا شد، هزار “موسی” شد
هزار نیزه صلیب ، سر مسیحا شد

 

هوای دشت پر از بغض سیب و “آدم” بود
فرات جرعه ای از اشکهای “مریم” بود

 

“ثمود” و “یونس"و “الیاس” گریه می کردند
برای غربت “عباس” گریه می کردند

 

برای غربت عباس آه می دانم
نبرد یک نفر و یک سپاه می دانم

 

نبرد یک نفر و یک سپاه می دانی ؟
شکوه تشنگی خیمه گاه می دانی؟

 

شکوه تشنگی خیمه گاه و یک عباس
غریو العطش و یک سپاه و یک عباس

 

غریو العطش و گله های گرگ ، دریغ
غریو العطش و آن یل سترگ ، دریغ

 

غریو العطش و شیر مست ، افتاده
“سل المصانع رکبا” دو دست افتاده

 

نگو که دست، بگوخاتم از نگین افتاد
نگو که دست،بگو عرش بر زمین افتاد

 

نگو که دست،بگو آبروی آب اینست
پیمبران اولی العزم را کتاب اینست

موضوعات: شعر  لینک ثابت



 [ 04:07:00 ب.ظ ]





  #هواتو کردم   ...

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید!
روضه خوان گفت حسین، توبه من ریخت بهم

موضوعات: مناسبت ها, شعر  لینک ثابت



 [ 03:30:00 ب.ظ ]





  #اللهم_الرزقنا_زیارة_الحسین   ...

❁ بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحيم ❁

#عاشقان دارند درمیخانہ مأوا مےکنند
خانہ‌ے غم را خراب از #سیل صهبا مےکنند

خوب ها گلچین شدند و در مسیر #کربلا
#شرح_شور_عشق را با اشک معنا مےکنند

اذن از #مولا گرفتہ از نجف راهے شدند
این چنین در عاشقے دل را مهیّا مےکنند

#پابرهنہ چون رقیّہ، سرسپرده، جان بہ کف
هردلے را در #طریق دوست شیدا مےکنند

درجواب آنکه روزے #یار مےکردے #طلب
با #لک_لبیک اعجاز مسیحا مےکنند


#اللهم_الرزقنا_زیارة_الحسین❤️

موضوعات: شعر  لینک ثابت



[سه شنبه 1396-08-09] [ 11:28:00 ب.ظ ]





  ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه   ...

جز رحمت چشمان تو ، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب ، از دریا چه می خواهد

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد

شاید بپرسی از چه دنبال دَمت هستم
دل مرده نوعا از دَم عیسی چه می خواهد

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام ، از لیلا چه می خواهد

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دلخوشی ، یعقوب نابینا چه می خواهد

تا کیسه ی ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه می خواهد

چیز مهمی نیست اینکه ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه می خواهد

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد

موضوعات: شعر  لینک ثابت



 [ 10:42:00 ب.ظ ]





  #لبیک یاحسین   ...

بر دردهاے من شفا یک اربعین است

در سینہ غم دارم دوا یک اربعین است

 

زحمت نبرده دوستٺ داریم و حالا

نابرده رنجُ گنج ما #یک_اربعین است

 

#اللهم_ارزقنا_زیارة_الاربعین

موضوعات: مناسبت ها, شعر  لینک ثابت



[یکشنبه 1396-08-07] [ 10:41:00 ب.ظ ]





  #اللهـــم_عــجل_لولیـــک_الفـــرج   ...

دردی به جان رسیده و درمان نمی رسد

آب از سرم گذشته و جانان نمی رسد

 

از رنج بی حساب سرم را گرفته ام

این رنج بی حساب به پایان نمی رسد

 

کاری بکن و گر نه من از دست می روم

آیا صدای من به کریمان نمی رسد؟

 

یا أیها العزیز ببین دست من تهی ست

وقتی ز تو به سفرۀ من نان نمی رسد

 

باید چو مهزیار فقط محض یار بود

یعنی کسی به وصل تو آسان نمی رسد

 

قلبی که از نگاه تو محروم بوده است

سوگند می خوریم به ایمان نمی رسد

 

در رحمت و محبت و بنده نوازی اش

اصلاً کسی به شاه خراسان نمی رسد

 

هنگام نا امیدی و بـن بـست های مـن

ذکری به پای ذکر حسین جان نمی رسد

موضوعات: شعر  لینک ثابت



 [ 10:34:00 ب.ظ ]





  این همان است که یاری ولایت می کرد   ...

این همان است که یاری ولایت می کرد

 

 

 

 

 

 

 

 

شاعران آیینی کشورمان درباره موضوعات مختلفی شعر سرودند.یکی از این موضوعات، شهادت حمزه سیدالشهدا است.به برخی از این اشعار در ذیل اشاره می کنیم:

محمد فردوسی:

قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك

اين همان است كه ياري ولايت مي كرد
مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد

در احد هر كه به خون جگرش مي گريد
هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد

اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم
من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم

ادامه »

موضوعات: شعر  لینک ثابت



[دوشنبه 1396-04-19] [ 02:38:00 ب.ظ ]





  اصلاً چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟   ...

این روزها دیگر کسی یاد شما نیست

دیگر کسی با نام‌هایت آشنا نیست

مثل گذشته نیست دیگر کارهامان

شبهای جمعه روی لبهامان دعا نیست

حق با شما بوده اگر خیمه‌نشینی

این جا میان ما برای تو که جا نیست

تفریح بعضی‌ها مهم‌تر از نماز است

یک عده‌ای هم کارشان غیر از ریا نیست

دیگر گذشت آن هفته‌های جمکرانی

دیگر سه‌شنبه‌های هفته با صفا نیست

در بند نفس خود گرفتاریم از بس…

که لحظه‌هامان از گرفتاری جدا نیست

بیچارگی یعنی همین، روزی بفهمیم

در دفتر چشم انتظاران نام ما نیست

چیزی که از ما دیده‌ای تو بی‌وفائی‌ست

چیزی که ما دیدیم از تو مهربانی‌ست

اصلاً چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟

حالا که روزیِ گدایان کربلا نیست

محمد حسن بیات ‌لو

موضوعات: مهدویت, شعر  لینک ثابت



[جمعه 1396-02-15] [ 10:40:00 ب.ظ ]





  چگونه روضه بخوانم؟ اجازه مادر جان!   ...

 


کسی که گردش چشمش مدار دنیا بود…

دمش مسیح و نگاهش بهشت رویا بود

وجاهت نبوی از شمایلش پیدا

تمام دلخوشی دودمان طه بود

تمامی سکناتش نشانه‌ی رحمت

ادامه‌ی برکات وجود مولا بود

درست مثل نگاه محبت زهرا

عنایتش به دل عاشقان شیدا بود

ابوالکریم ِکریم و ابوالرئوفِ رئوف

مسیر آمد و رفتش پر از تمنّا بود

صبور بود و تجلی کاظمین الغیظ

کرامت حسن از خلق او هویدا بود

نیاز نیست بگویم چه روی ماهی داشت

قدش قیامت و ابروی او مصلّا بود

کنار سفره‌ی این مرد مهربان هر روز

برای هرچه گرفتار خسته جان… جا بود

کسی که شرح کمی از فضائلش گفتم

جناب باب حوائج – امام موسی بود

ادامه »

موضوعات: شعر, اهل بیت علیهم السلام  لینک ثابت



[یکشنبه 1396-02-03] [ 07:49:00 ب.ظ ]





1 2 4 5

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما