تجلی نیکوکاری در شعر فارسی به بهانه روز احسان و نیکوکاری

خوش آن کسان که دلی شادمان کنند

توجه به فرهنگ احسان و نیکوکاری در آثار ادیبان و بزرگان شعر و ادب فارسی  از ویژگی های شعر فارسی به شمار می آید.

حافظ، سعدی، فردوسی و … همواره در اشعار خود مردم را به نوع‌دوستی و دستگیری از نیازمندان فرا می‌خواندند.

ترویج روحیه احسان و نیکوکاری در شعر  با بیانی ساده، گویا و هنرمندانه از توانایی های یک شاعر محسوب می شود . شاعری که می تواند  با شعر خود محبت و نیکی  را در جامعه گسترش دهد.

ادامه مطلب :

«مقام معظم رهبری در دیدار اخیر خود با شاعران دینی بر روی مساله تبیین سبک زندگی اسلامی و بیان مفاهیم و مبانی اخلاقی، سیاسی و فرهنگی در قالب شعر   تاکید  داشتند. و سرودن شعر در این باره را به نوعی ویفه شاعران دانستند.به وظیفه خود عمل کرد.

ایشان همچنین  در بخشی از سخنان خود بیان کردند: شعر خوب، بسیار تأثیرگذار و ماندگار است و ما امروز به شاعرانی احتیاج داریم که از لحاظ تراز شعری همچون حافظ، سعدی و صائب تبریزی باشند .

باری توجه به احسان و نیکوکاری در شعر کهن فارسی در ابیات شاعران بزرگ  تا به امروز ادامه داشته و در اشعار شاعران جوان نیز باید بیش از پیش جلوه گری کند.

به مناسبت روز احسان و نیکوکاری به بررسی برخی از سروده های شاعران با مضمون  احسان و نیکوکاری، کمک به همنوع و محبت به کودکان می پردازیم:

سعدی شیرازی، با تیزبینی خود، شعرهای زیبا و دل‌نشینی در فضیلت احسان و نیکوکاری سروده است.

اگر نیکی کردید، به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کردید، به خودتان بدی کرده اید:

اگر بد کنی، چشم نیکی مدار                  که هرگز نیارد گز، انگور بار

نپندارم ای در خزانِ، کِشته جو                 که گندم ستانی به وقت درو

نعمت و مال ماندنی نیست. بنابراین، اکنون که توان داریم، باید با نیکی و احسان، پاداش آخرت را برای خود فراهم کنیم:

کسی کوی دولت ز دنیا ببُرد       که با خود نصیبی به عقبا ببرد

درون فروماندگان شاد کن                 ز روز فروماندگی یاد کن

 نه خواهنده‌ای بر در دیگران          به شکرانه، خواهنده از در مران

آدمی باید هنگام توانگری، به فریاد دیگران برسد تا به روز درماندگی، فریادرسی داشته باشد:

تو هرگز رسیدی به فریاد کس              که می خواهی امروز فریادرس؟

که بر جان ریشت نهد مرهمی؟           که دل ها ز ریشت نبالد همی

سعدی درباره نوع دوستی، نیکی و احسان به یتیمان چه زیبا سروده است:

چو بینی یتیمی سر افکنده پیش         مده بوسه بر روی فرزند خویش

  یتیم ار بگرید، که نازش خرد؟            و گر خشم گیرد، که بارش برد؟

به رحمت بکن آبش از دیده، پاک      به شفقت بیفشانش از چهره، خاک

اگر سایه ای خود برفت از سرش               تو در سایه خویشتن، پَروَرش

فردوسی

 

نباشد همی نیک و بد پایدار 

همان به که نیکی بود یادگار

دراز است دست فلک بر بدی 

همه نیکویی کن اگر بخردی

چو نیکی کنی، نیکی آید برت 

بدی را بدی باشد اندرخورت 

چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای 

تو با هر کسی نیز، نیکی نمای 

مکن بد، که بینی به فرجام بد 

ز بد گردد اندر جهان، نام بد

به نیکی بباید تن آراستن 

که نیکی نشاید ز کس خواستن 

وگر بد کنی، جز بدی ندروی 

شبی در جهان شادمان نغنوی 

نیکخواهی و نیکوکاری 

حافظ

 

ده روز دورِ گردون افسانه است و افسون

نیکی به جایِ یاران فرصت شمار یارا

(غزل ۵)

خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

(غزل ۱۵، )

حافظ! «نهادِ نیک تو کامت برآورد

جان‌ها فدایِ مردم نیکو نهاد باد»

(غزل ۹۸)

توانگرا! «دل درویش خود به‏دست آور

که مخزنِ دُر و گنجِ دِرَم نخواهد ماند» 

… بر این رواقِ زبرجد نوشته‌اند به زر 

که جز نکوییِ اهلِ کرم نخواهد ماند

ز مهربانیِ جانان طمع مَبُر حافظ

که نقشِ جرم و نشانِ ستم نخواهد ماند

(غزل ۱۷۶)

شبانِ وادیِ ایمن گهی رسد به مراد

که چند سال به جان خدمت شُعیب۸ کند

(غزل ۱۸۳)

گفتم: «هوای میکده غم می‏برد ز دل»

گفتا: «خوش آن کسان که دلی شادمان کنند»

(غزل ۱۹۳)

مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی

که گفته‏اند نکویی کن و در آب انداز

(غزل ۲۵۷)

مبین ز خلق که این یار و آن زاغیار است

به کشتِ عارف و عامی چو ابرِ نیسان باش

سودِ بازار جهان بیرون ز ذکرِ خیر نیست

صرفه این است ای خداوندانِ دینار و درم

در چمن هر ورقی دفترِ حالی دگر است

حیف باشد که ز حالِ همه غافل باشی

(غزل ۴۷٧ )


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1395-12-14] [ 03:02:00 ب.ظ ]