آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد
آه، رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد، وَ از نا افتاد
غسلِ جسم تو بُوَد سخت تر از هر کاری
کوه، پاشیده شد و بر روی دریا افتاد
دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد
مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد؟
بشکند دست کسی که… اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد
با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد
ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود…
که علی در وسط موج بلایا افتاد
با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم، ز هر صحبت و نجوا افتاد
با چه رویی به پدرجان تو این را گویم…
“پیش چشمان همه، امّ ابیها افتاد”
رضا قاسمی
[دوشنبه 1395-12-09] [ 06:04:00 ب.ظ ]