قسمت 4
سجاد عبدیان که خود طلبه است از فعالیتهای برادر شهیدش میگوید: برادرم به سه زبان کوفی، بصری و شامی با لهجه مسلط بود و هیچوقت در این مورد سخنی نگفت و بعد از شهادتش متوجه شدیم که این توانمندی را دارد.لحظه باخبرشدن پدر و مادر از شهادت فرزندپدر شهید از لحظه باخبر شدن شهادت پسرش میگوید برای دادن خبر شهادت فرزندم فرمانده سپاه و چند تا از بزرگان محله و اقوام جمع شده و به منزلمان آمدند تا چشمم به آنها خورد متوجه شدم که قدرت شهید شده است، سنگینی بغض گلوی پدر اجازه سخن نمیدهد.برادر شهید ادامه میدهد ما از شهادت برادرم خبر نداشتیم ولی برخی از همسایههایمان از اخباری که در سایتهای خبری منتشرشده بود فهمیده بودند ولی به ما نگفتند.یکی از اقواممان تماس گرفت که باید باهم جایی برویم، سوار ماشین شدیم که به سمت گلزار شهدا میرفت با خودم فکر کردم لابد کسی فوتشده و برای مراسم تشییع میرویم. احوال قدرت را جویا شد که گفتم سوریه است، پرسید از او خبردارید گفتم نه باز سؤال خود را تکرار کرد که هیچ خبری از برادرت نداری دلیل سؤال کردن مکررش را جویا شدم گفت خبرداری جمعی از نیروهای ایرانی در سوریه محاصره داعش شدهاند.باز سؤال کرد اگر قدرت در بین آنها باشد چه؟ گفتم قدرت در سفارت است، باز سؤال خود را تکرار کرد چند لحظهای سکوت کردم گفتم اگر جز آنها باشد شاید اسیرشده باشد گفت نه اگر جزء این نیروها بوده قطعاً شهید شده است.پس از چند لحظه سکوت گفت قدرت شهید شده است، لحظه خیلی سختی بود چند لحظهای را گریستم و در این فکر بودم که چگونه خبر شهادت برادرم را به خانواده بدهم باهمسرم تماس گرفتم که گریه میکرد از شهادت قدرت خبردار شده بود بااینوجود فکر کردم پدر و مادرم نیز میدانند…
#ادامہدارد….
[چهارشنبه 1399-10-10] [ 11:50:00 ق.ظ ]