سرزمین مکه به لرزه درآمد. فرشتگان صف به صف بر زمین فرود آمدند. همه آسمان پر از نور بود. پس دیوار کعبه شکافته شد. فاطمه! دختر اسد! همسر ابیطالب! منم خدای تو! خدای جدّت ابراهیم! وارد شو! که این زمین مقدس برای تو آماده است! پس فاطمه وارد شد. در خانه‌ی خداوند، خدای ابراهیم! در همان خانه ‌ای که پروردگار امر کرده بود: «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود.  به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم كه خانه مرا براى طواف‏ كنندگان و معتکفین و ركوع ‌و سجده ‌كنندگان پاكیزه كنید.» 

رجب، ماه خدا، امام علی، امیرالمومنین، میهمان امام علی

- پرده اول 

دلش روشن بود. این 9 ماه برایش سخت نگذشت. حس می‌کرد که در وجودش نوری قرار دارد. مونس لحظات تنهایی او بود. سرتاسر جسم و جانش پر از شور و شوق بود. اشتیاقی وصف ناشدنی… دخترِ اسد را می ‌گویم. نامش فاطمه بود. همسر ابوطالب… این روزها حال عجیبی داشت. جسمش میان مردم بود، اما شوق پرواز داشت. گویی کسی در گوش جانش چنین خواند: «فاطمه! فاطمه! برخیز که وقتش رسیده است!» از جا برخاست. حرکت کرد. پاهایش در اختیارش نبود! فکر و ذهنش محو یک نیروی مافوق شده بود. به خود که آمد، در مقابل کعبه ایستاده بود. تنش به لرزه افتاد. این چه حالی است؟ دردی همه وجودم را گرفته، ای خدای ابراهیم، یاری ‌ام کن…

ادامه مطلب :

سرزمین مکه به لرزه درآمد. فرشتگان صف به صف بر زمین فرود آمدند. همه آسمان پر از نور بود. پس دیوار کعبه شکافته شد. فاطمه! دختر اسد! همسر ابیطالب! منم خدای تو! خدای جدّت ابراهیم! وارد شو! که این زمین مقدس برای تو آماده است! پس فاطمه وارد شد. در خانه‌ی خداوند، خدای ابراهیم! در همان خانه ‌ای که پروردگار امر کرده بود: «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود.  به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم كه خانه مرا براى طواف‏ كنندگان و معتکفین و ركوع ‌و سجده ‌كنندگان پاكیزه كنید.»

لحظاتی که گذشت، زمین و آسمان‌ به نورِ علی روشن شد. اهل آسمان از یکدیگر می ‌پرسیدند که این نور از کجاست؟ در زمین چه اتفاقی افتاده است؟! عده ‌ای می ‌گفتند: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها: و زمین به نور پروردگارش روشن گردید.» پس مدبّرات امر، در آسمان ‌ها ندا سر دادند: «بشارت باد بر شما که وصی پیامبر خاتم متولد شد! فرخنده باد نام قدوس خداوند!» پس همگان لب به تسبیح خدا گشودند! از یکدیگر پرسیدند: «نامش چیست؟» پاسخ رسید: «خداوند او را به نام عالیِ اعلایِ خود نام گذاشت! علیّ… و به راستی که این نوزاد، علیّ و عالی و اعلی است! ولادتی در بهترین زمان! ماه رجب… ماه خدا…»  

ماه رجب ماه خداست! ماه همه کسانی است که به رنگِ خدا درآمدند! «صِبْغَةَ اللَّـهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ.  رنگ خدا (بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدا بهتر است؟! و (بگویید که) ما تنها او را بندگی می‌کنیم». بندگان خدا در این ماه، مهمان خدا هستند و کدام میزبان، بهتر از خداست؟! علی به رنگ خداست. آینه و تجلیگاه نور خداست و این ماه، ماه اوست! مهمان علی (علیه السلام) باشید! که او هم مانند خدای خود، خوب میزبانی است!

- پرده دوم 

ابوطالب از بنی ‌هاشم و از خاندان بزرگ و ثروتمند قریش بود. اما زهد او سبب شده بود که برخلاف برخی از خویشاوندان گردنکش، دستش از زرق و برق دنیا خالی باشد. فقر، زندگی را بر او و فرزندانش سخت کرده بود. پس محمد (صلی الله علیه و آله) به پاس زحماتی که ابوطالب برای او کشیده بود، سرپرستیِ علی که در این هنگام، کودکی شش ساله بود را برعهده گرفت و او را به خانه خود برد. «خدیجه… خدیجه! علی دیگر با ماست!» ماه و خورشید و ستاره! چه مراعات نظیری شده است! لحظه لحظه قلب محمد از محبت علی پر می‌شد و قلب علی از محبت محمد! شمع به پروانه نور و گرما می ‌داد و پروانه به گرد شمع می ‌گشت! روزها می ‌گذشت… محمد، هر سال یک ماه را در کوه نور، در غار حراء به عبادت می‌ پرداخت و در این مدت، تنها علی بود که به دیدار او می ‌رفت. 

سال ‌ها گذشت… تا دوباره ماه رجب رسید. این ماه عجب ماهی است! روز 27 از این ماه بود. آن روز، جسم و جان علی در جذبه ‌ای غریب بود. شوق پرواز داشت. گویی کسی در گوش جانش چنین خواند: «علی! علی! برخیز که وقتش رسیده است!» از جا برخاست. حرکت کرد. پاهایش در اختیارش نبود! فکر و ذهنش محو یک نیروی مافوق شده بود. به خود که آمد، بر در غار حراء ایستاده بود. تنش به لرزه افتاد. این چه حالی است؟ قلبم با شدت می ‌تپد… توان ایستادن ندارم… ای خدای ابراهیم، یاری ‌ام کن! فرشتگان صف به صف بر زمین فرود آمدند. همه آسمان پر از نور بود. علی در همان حال بود که صدایی شنید… این صدای کیست که با محمد سخن می‌گوید؟! صدایی آشنا به گوش می ‌رسد! رایحه‌ ای آشنا به مشامم می ‌رسد! «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ.  بخوان به نام پروردگارت كه آفرید. انسان را از عَلَق آفرید. بخوان، و پروردگار تو كریم‌ترینِ [كریمان‌] است. همان كس كه با قلم آموخت. آنچه را كه انسان نمى ‌دانست [به او] آموخت.»

 انتظار به پایان رسید! سال‌ ها بود که این نور را می ‌دیدم و این رایحه را استشمام می ‌کردم! و اکنون می ‌بینم که بشارت انبیاء به وقوع پیوست! فرخنده باد، نام قدوس تو ای خدای ابراهیم! بلندمرتبه و مبارک باد نام سبّوح تو ای خدای محمد!

- علی به رنگ خدا !

ماه رجب ماه خداست! ماه همه کسانی است که به رنگِ خدا درآمدند! «صِبْغَةَ اللَّـهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ.  رنگ خدا (بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدا بهتر است؟! و (بگویید که) ما تنها او را بندگی می‌کنیم». بندگان خدا در این ماه، مهمان خدا هستند و کدام میزبان، بهتر از خداست؟! علی به رنگ خداست. آینه و تجلیگاه نور خداست و این ماه، ماه اوست! مهمان علی (علیه السلام) باشید! که او هم مانند خدای خود، خوب میزبانی است!

 
 
منبع: تبیان
 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1396-01-23] [ 08:19:00 ب.ظ ]